ياسمين جانياسمين جان، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
آنیتا جانآنیتا جان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

روزانه هاي ياسمين

اين روزهاي ياسمين

اين روزها داري تمرين پريدن ميكني و همش درجا بپر بپر ميكني ديشب بعد از كلي تلاش فكر كنم 5 سانتي پريدي، دخترم چقدر اين تلاشهات براي تجربه اولينها زيباست، اولين نشستن، اولين ايستادن، اولين قدم برداشتن و حالا هم اولين پريدن، عزيزكم توي زندگي اونقدر بايد از اين تلاشها براي اولين ها داشته باشي و خيلي چيزهاي جديد هست كه بايد تجربه كني. آرزو ميكنم كه تو همه ي اين تلاشهات پيروز باشي گل سرخ ماماني راستي يادم رفت بگم كه چند روزيه بوسيدن هم ياد گرفتي، اوايل كه بلد نبودي خوب خوب ببوسي وقتي صورتمو مي آوردم كه ببوسي لباتو ميچسبوندي به صورتمو و فوت ميكردي اما حالا خوب خوب ياد گرفتي، واي خدا... اين روزا داري تمرين چرخيدن هم ميكني همش دور خودت ميچرخي، ...
30 ارديبهشت 1392

هفتمين، هشتمين و نهمين دندون ياسي خانمي

دوشنبه هفته قبل بعد از شام بود كه يهو دو تا مرواريد سفيد توي دهنت ديدم اول فكر كردم برنجه ولي بعد كه دقت كردم متوجه دو تا دندون در قسمت پائين سمت راست و چپ دهنت شدم. پنجشنبه هم جوونه ي يك دندون خوشگل ديكه تو قسمت بالا رو ديدم. خيلي خوشحال شدم... مباركه عسلم
29 ارديبهشت 1392

هواخوري بهاري

ديروز بعدازظهر هوا يه كم بهتر از روزهاي قبل بود البته امسال هنوز اون طور كه بايد و شايد هواي دل انگيز بهاري نداشتيم، يا باروني و سرد بود يا ابري... چند روزي بود كه بخاطر هوا نرفته بوديم هواخوري، ديروز وقتي از اداره اومدم بردمت تا با هم قدم بزنيم تو هم طبق معمول همون شيطتتهاي هميشگيت رو تو بيرون از خونه داشتي يعني اصلا دستتو بهم نميدادي كه داشته باشم، هر چيزي كه توي پياده رو افتاده بود رو بايد لگد ميزدي، خانمها و آقايوني رو كه از جلومون رد ميشدن يه كوچولو با دستت ميزدي انگار باهاشون بازي ميكردي... تو يكي از كوچه ها پسربچه ها داشتن فوتبال بازي ميكردن تو هم با ذوق و شوق رفتي تو كوچه تا باهاشون توپ بازي كني تو همين اثنا كه باهات ك...
4 ارديبهشت 1392

عكس عكس بازم عكس

چ در حال وارسي كيف ماماني از ديدن عكس خودت تو لپ تاپ عمو كلي ذوق زده شدي اينجا داري سعي ميكني عروسكها رو از حلقه رد كني...فدات بشم من ...
1 ارديبهشت 1392

گلچيني از عكسهاي عيد نوروز92

سفره هفت سينمون كه خيلي دوستش داشتم   مابقي عكسها در ادامه مطلب روز اول عيد:آماده رفتن به خونه بابابزرگ اينا ياسمين در حال هواخوري تو حياط بابابزرگ اينا(به قول خودت  گ گ (بجاي ددر)، كار هر روزت اين بود با خالجون رويا بري گ گ، خودت جوراب و شال و كلاهتو مي آوردي برات بپوشم كه با خالجون بري  گ گ اينجا هم در حال قدم زدن تو حياط خونه عموي بابا ...
1 ارديبهشت 1392
1